وقتی صلاح و خیری در اموری نباشد زمین و زمان پیام میفرستند.

ساخت وبلاگ

چند وقت پیش قرار بود که کاری رو انجام بدم.کار در ظاهر معقول و مشکلی نداشت وقرار نبود خطایی و یا حرکت ناشایستی انجام بشه.و چون در ظاهر موجه بود و عقل ناقص ما به بقیه ی مطلب نمیرسید احساس میکردم که باید بشه.

بسیار استرس داشتم.مسئله رو خیلی بالا و پایین کردم .خیلی درباره ی مسئله فکر کردم .

میشه گفت چند باری هم استخاره گرفتم با نیت های متفاوت و با مدت زمانی طولانی و جواب استخاره هم این بود که هر گز انجام نده.مشورت کردم که بازهم به نتیجه نمیرسیدم.

وقتی اربعین رفتم کربلا زمانی که کاظمین بودم روبه روی ضریح نشستم و گفتم که این دیگه آخرین استخاره ی بنده میشه همونجا آخرین استخاره رو هم گرفتم مثل همیشه گفت انجام نده!!!!دیگه تا حدی بی خیال شدم.

شب ولادت  امام حسن عسکری بود که تلویزیون سامرا رو نشون داد به حرم  نگاه کردم ؛اشک توی چشمام جمع شد و مثل بخاری که روی شیشه میاد پایین اومد پایین؛و گفتم  آقا تکلیفمونو روشن کن خودت کمک کن.اینقدر اون روز فکرم مشغول بود.که به پدر امام زمان متوسل شدم و ایشونو قسم دادم به جان امام زمان که راهو به ما نشون بدید.

با همون چشای اشکی خوابیدم شب خواب دیدم که بالای پشت بام  روبه روی حرم امامین عسکریین مقابل صحن امام حسن عسکری نشستم و دارم به زیارت مردم نگاه میکنم و به همین مسئله فکر می کردم در همین حال که بودم شخصی اومد کنار دستم نشست و گفت که این مسئله به صلاح شما نیست اصرار نکنید و از خواب بیدار شدم نماز صبح بود.

در طول روز فکرم مشغول بود و مدام با ترفند های مختلف خودم رو توجیح میکردم که ؛یعنی چی ؟؟؟حالا میخوای بگی خیلی خوبی خواب میبینی و رویای صادقانه هستش؟؟؟!!!!مدام داشتم با خودم  صحبت میکردم .یکدفعه نگاهم به تلویزیون افتاد و همون لحظه که داشتم فکر میکردم به خوابم دیدم که زیر نویس تلویزیون رفت که

ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُ؛

برای مومن چقدر زشت است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند.

کافی (ط-الاسلامیه) ، ج2،ص 320

با خودم میگفتم که خب این کار که مشکلی نداره چرا؟؟!!باز هم شروع کردم به توجیح که یعنی حالا این زیرنویس داره میره که به من بگه این کارو نکن.بعد خیلی جالب تر این بود که دفترچه ی یاداشتم باز کردم که مطلب بنویسم که بالای آن نوشته بود که

آیت الله بهجت((ره))استاد ما؛ مرحوم آقا سید علی قاضی می فرمود:((برای حاجتی چهل سال بعد از نماز دعا می کردم؛بعد معلوم شد که مصلحت نبوده است))((در محضر بهجت ج1؛ص188))

اینجا ها بود که متوجه شدم که بیا دیگه برای همیشه بی خیال این مسئله شو...

دیشب بود که متوجه شدم که چرا این اتفاق نیوفتاد و زمانی که متوجه شدم مثل این بود که یک پارچ آب یخ ریختن روی سرم و واقعا شوکه شدم که خدای بزرگ یعنی مگر میشه؟؟؟!!!

مگر داریم؟؟؟!!!

از تعجب و از حیرت واقعاااا زبانم بند اومد و بسیار برایم عجیب بود واقعا در قرآن میگن که انسان ها عجول هستن با خودم گفتم خدایا هزاران مرتبه شکر و هزاران مرتبه الحمدلله که مارو از یک بلا و شر بزرگ نجات دادی.

دیده بان1404...
ما را در سایت دیده بان1404 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : didehban1404o بازدید : 214 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 7:13